Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-05-02@11:25:11 GMT

وقتی بلدچی راه را گم کرده بود

تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۳۱۲۳۹

وقتی بلدچی راه را گم کرده بود

«سوت خمپاره که به دور از انتظار از فاصله نزدیک به گوش رسید، باعث شد کل نیروها خیز بروند. در پس انفجار خمپاره هنوز از زمین بلند نشده بودیم که منوری بالای سرمان روشن شد. با روشن شدن منطقه، فرمانده گردان که دست پاچه شده بود، مسئولین گروهان‌ها را صدا کرد.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، حمید داوودآبادی از رزمندگان دفاع مقدس و نویسندگان ادبیات پایداری در بخشی از کتاب «دیدم که جانم می رود» روایتگر ماجرایی از گم شدن تعدادی از رزمندگان شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در این کتاب می‌خوانیم: «شب، چادر سیاهش را بر سر اهواز کشیده بود که کامیون‌ها بیرون مدرسه صف کشیدند. چراغ خانه‌ها روشن بود و مردم که داشتند در خانه‌هایشان افطار می‌کردند، از پشت پنجره ما را نگاه می‌کردند. همه که سوار شدیم، ماشین‌ها حرکت کردند. پس از مسافتی حدود ۱۰۰ کیلومتر در جاده خرمشهر، سمت راست وارد منطقه شلمچه شدیم. در کنار خاک‌ریزی همه پیاده شدیم. سعی می‌کردیم سکوت را حفظ کنیم. به دستور برادر گل‌محمدی، چند دقیقه استراحت کردیم. قمقمه‌ام را از آب پر کردم و قمقمه دیگری را هم برای روز مبادا پر کردم و در کوله پشتی گذاشتم.

هنوز پشتمان به خاکریز نچسبیده بود که فرمان حرکت دادند. از بالای خاکریز گذشتیم و به دشت برهوتی وارد شدیم که سیاهی شب آن را بی‌انتها نشان می‌داد. در دوردست‌ها، منورهای رنگی روشن و خاموش می‌شدند که از دور حدود خط مقدم را نشان می‌دادند. دشت ساکت و آرام بود.

فقط صدای تلق و تولوق کلاه‌های آهنی و تجهیزات ما بود که به گوش می‌رسید. کمی که رفتیم، یواش یواش صدای کوبیده شدن پاها به کشیده شدن میان علف‌ها و خاک مبدل شد. زمان پیاده‌روی بیش‌تر از آن چیزی شد که انتظارش می‌رفت. سعی کردم خودم را با خواندن سوره‌های کوچک قرآن مشغول کنم. آیه وجعلنا را پشت سرهم می‌خواندم: «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون»

این طوری متوجه گذر زمان و طولانی بودن مسافت نمی‌شدم.

کم کم صدای خفیف انفجار خمپاره، ضرب آهنگ خاصی به گام‌هایمان داد. رضا با وجود همه توصیه‌های من مبنی بر اینکه به خاطر گرمای روز بعد و نبود آب در خط مقدم، در مصرف آب صرفه‌جویی کند در اولین ساعات حرکت قمقمه‌اش را خالی کرد و دستش را برای آب به سوی بچه‌ها دراز کرد. به من که رسید با عصبانیت گفتم:

- آخه لامصب، مگه بهت نگفتم این قدر آب نخور بذار واسه فردا؟ الان شبه، هوا خنکه، ولی فردا اومدیم و محاصره شدیم، توی گرما می‌خوای از تشنگی خاک بخوری؟

اما او گوشش به این حرف‌ها بدهکار بود، فقط می‌گفت: آب.

عاقبت کار من هم به قمقمه یدکی کشید. با اینکه راضی نبودم ولی آن را وارد میدان مصرف کردم. کم‌کم رمق از پاهایم می‌رفت. بدنم خیس عرق بود. برانکارد را نوبتی به دوش می‌کشیدیم.

خستگی که تمام جانم را گرفت، با خودم فکر کردم: اگه توی این اوضاع و احوال کسی مجروح بشه، کی حال داره این همه راه رو با برانکارد ببره عقب؟!

سوت خمپاره که به دور از انتظار از فاصله نزدیک به گوش رسید، باعث شد کل نیروها خیز بروند. در پس انفجار خمپاره هنوز از زمین بلند نشده بودیم که منوری بالای سرمان روشن شد. با روشن شدن منطقه، فرمانده گردان که دست پاچه شده بود، مسئولین گروهان‌ها را صدا کرد. با تاریک شدن مجدد دشت، در حالی که انتظار خمپاره‌ای دیگر را می‌کشیدیم، بلند شدیم و شروع کردیم به دویدن؛ البته نه به طرفی که قبلاً می‌رفتیم، بلکه مسیرمان را به راست تغییر دادیم. منور پشت منور روشن می‌شد و در پی آن خمپاره‌ای در نزدیکی ستون منفجر می‌شد. در سایه روشن منور، متوجه آب گرفتگی بزرگ شدیم که روبه‌رومان قرار داشت.

از تردیدهای فرمانده‌مان فهمیدیم که راه را اشتباهی رفته‌ایم.

با اینکه پاهایمان دیگر نای تکان خوردن نداشتند. با دیدن این وضعیت بنا را بر دویدن گذاشتیم. صدای تجهیزات در حال دویدن، زنگ کاروانی عجول و پرهیاهو بود.

چند کیلومتری را که با خیز رفتن و دویدن طی کردیم، سیاهی خاک‌ریزی از دور پدیدار شد. با دیدن آن دلم قرص شد. سعی داشتم هرچه زودتر خودم را به آنجا برسانم، به خاکریز که رسیدیم، می‌خواستیم همان جا دراز بکشیم که فرمانده گردان گفت:

- از بغل خاکریز برین جلو تا ته ستون هم وارد بشه. کشان‌کشان در کنار خاکریز راه افتادیم که سرانجام دستور توقف دادند. بدون اینکه تجهیزات و بند حمایل را باز کنیم، دست‌ها را بر زمین کوبیدیم و تیمم کردیم.

نماز صبح را قبل از آنکه قضا شود، با پوتین و تجهیزات ادا کردیم. آفتاب گرم و سرخ، آرام آرام از مشرق دشت شلمچه بالا آمد.

خورشید هر ذره که بیشتر نمایان می‌شد دمای هوا بالاتر می‌رفت. در گوشه‌ای از خاکریز، بین فرماندهان گردان بحث پیش آمده بود. جلو که رفتم از حرف‌هایشان متوجه شدم شب قبل یک چیزی حدود هشت الی ده کیلومتر مسیر را اشتباهی رفته‌ایم. چون بلدچی راه را گم کرده بود، ما از مسیر اصلی منحرف شده و به طرف آب گرفتگی مقابل خطوط مقدم عراق رفته بودیم. با شنیدن این خبر، خستگی در تنم ماسید. فرمانده گروهان که تا آخرین روزها هم نتوانستم نامش را به خاطر بسپارم، از خطه شمال بود، در خاکریز می‌دوید و به بچه‌ها می‌گفت:

- هر چی زودتر واسه خودتون سنگر بکنید.»

کد خبر 657673

منبع: ایمنا

کلیدواژه: جنگ تحمیلی دفاع مقدس خاطرات جنگ تحمیلی خاطرات دفاع مقدس کتاب ديدم که جانم مي رود حميد داوودآبادي رزمنده دفاع مقدس شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق روشن شد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۳۱۲۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شمسایی: شرط گذاشتم که اگر قهرمان شدیم، قراردادم تمدید شود

سرمربی تیم ملی فوتسال ایران گفت: از مردم که دوسال صبر کردند و ممنونم که خوشبختانه امروز با جام بازگشتیم.

به گزارش ایسنا، وحید شمسایی در حاشیه بازگشت تیم ملی فوتسال ایران پس از قهرمانی در جام ملت‌های آسیا گفت: خدا راشکر می‌کنم به جام قهرمانی رسیدیم. دو سال پیش در فینال به ژاپن باختیم و ناراحت بودیم که نتوانستیم جام را تقدیم مردم کنیم. از مردم که دوسال صبر کردند و ممنونم که خوشبختانه امروز با جام بازگشتیم. همه زحمت کشیدند و همراه بودیم.

سرمربی تیم ملی فوتسال ایران با تقدیر از حمایت های صورت گرفته افزود: بابت تمام زحماتی که آقای مهدی تاج رییس فدراسیون، احسان اصولی رییس سازمان لیگ فوتسال و تک تک مدیران فدراسیون و حتی باشگاه‌ها کشیدند، تشکر می‌کنم. خوشحالم سیزدهمین قهرمانی ایران رقم خورد که من به نیت سیزده رجب و میلاد حضرت علی (ع) آن را می بینم و فکر کنم این بهترین هدیه‌ای بود که ما می‌توانستیم خدمت مردم تقدیم کنیم.

سرمربی تیم ملی فوتسال کشورمان درباره تاثیر کار تیمی در خلق این قهرمانی تاکید کرد: من هیچ موقع نقش خودم را کم و زیاد نمی‌کنم. همه ما یک تیم هستیم، هر کسی وظیفه خودش را دارد و من مسئولیت فنی تیم را دارم. مسیر خوبی بود و همه همراه بودیم.

او درباره زمان تمدید قراردادش تصریح کرد: پدیده‌های نوظهور و جدیدی مثل فرانسه، هلند، تاجیکستان، افغانستان و اوکراین به جام جهانی راه یافتند. این نشان می‌دهد هیچ تیمی نمی‌تواند بگوید که بگوید من برنده‌ام. برنامه‌ریزی می‌خواهد. در مورد قراردادم می‌گویم که من پیش از جام ملت‌ها نیز می‌توانستم تمدید کنم ولی خودم خواستم که اگر قهرمان شدم، تمدید می‌کنم. اگر قهرمان نمی‌شدم، می‌رفتم خانه.

وی ادامه داد: با قهرمانی بازگشتم و باید با فدراسیون فوتبال به یک جمع بندی برسیم. وقتی بتوانیم بهترین باشیم، می‌توانیم کارهای بزرگ انجام دهیم. باید شرایط خوب را نیز جلوی پایمان بگذارند، بازی دوستانه باید داشته باشیم. از ما تمرین و از بچه‌ها هم سختی و آن موقع می‌توانیم به دنبال هدف‌های بزرگ باشیم.

سرمربی تیم ملی فوتسال در خصوص کیفیت جام ملت‌های آسیا یادآور شد: افغانستان که  بازیکنش در لیگ ایران بازی می‌کنند. خیلی خوشحالم که یک ایرانی توانسته تیم را بالا بیاورد. در سطح دنیا نیز همین طور است، شما قبلا اسمی از مراکش می‌شنیدید؟ الان می‌آید هفت گل به آرژانتین می‌زند و قهرمان آفریقا می‌شود. از طرف دیگر فرانسه ۲۰ روز پیش برزیل را سه بر دو شکست می‌دهد. همه تیم‌ها دارند تلاش می‌کنند با قدرت و سرعت و نباید از این قافله جا بمانیم.

شمسایی گفت: ژاپن، قهرمان دوره قبل در مرحله گروهی حذف می‌شود. این نشان می دهد چقدر کیفیت تیم‌ها بهتر شده است چون دنبال بهترین ها می روند.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • وقتی کودک درون فرمانده تانک فعال باشد! (فیلم)
  • معلمان دل‌های روشن
  • خاطرات نفس‌گیر از نخستین روز عملیات بیت‌المقدس
  • (تصاویر) معلمان دل‌های روشن
  • (ویدیو) وحید شمسایی: دم بچه‌ها گرم که اسرائیلی‌ها را زدند
  • روایت جالب وحید شمسایی از روز پاسخ ایران به اسراییل + فیلم
  • وحید شمسایی: اگر قهرمان نمی شدیم به خانه می رفتم و تمدید نمی کردم!
  • شمسایی: شرط گذاشتم که اگر قهرمان شدیم، قراردادم تمدید شود
  • تمجید نخست‌وزیر بورکینافاسو از پیشرفت‌های ایران
  • کشته شدن ۴ نظامی صهیونیست در جنوب غزه